شمابه وبلاگ رنگین کمان دیگر انتقال خواهید یافت

اسوه ی صبر

اسوه ی صبر
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
IMG4UP
IMG4UP

کیست زینب؟ دختر شیر خدا             کیست زینب، قرمان کربلا

  کیست زینب، میوه ی قلب بتول           کیست زینب ، دسیار مجتبی

  کیست زینب ،اختر عزووقار              کیست زینب ، یادگار مصطفی

کیست زینب، آنکه عالم مات اوست          در شجاعت، در بلاغت، در وفا

کیست زینب آنکه در ترویج دین           بابرادر کردهستی را فدا

کیست زینب،آنکه دین را زنده کرد          همچو جدش با بیان دلربا

کیست زینب آنکه بایک خطبه اش        کند از جا پرچم شرک وریا

 کیست زینب ،انکه با حق گوئیش         پرچم توحید را کردی بپا

کیست زینب ، آنکه زد همچون علی         بر دهان کفر ، مشت عدل را  

قامت دین از قیامش شد علم               گرچه قدش شدز بار غم دو تا

 

مشعل توحیدرا روشنگراست              دست یاررهبر راه  بقا 

 

  آنکه کاخ ظلم را ویران نمود          بهر یاری شهید کربلا

درس عصمت درس عفت ، درس دین    بر بشر آموخت در راه خدا

تاابد در قلب خوبان جهان             زنده باشدنام نیکویش بجا

(کربلایی) را گلستان کرد ورفت      دختر ارزنده ی  شیر خدا 

سروده نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران

 

IMG4UP
[ پنج شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:43 ] [ فیروز شیردل ] [ ]

مسجدالنبی بود؛ یک مسجد، دو خانه. در یکی، آفتابِ رسالت و آن ‏سو: مهتابِ ولایت و بانوی عصمت؛ که هر روز، پنجره می ‏گشودند و در سایه آفتاب، خوشدل بودند.

«مایه خوشدلی، آنجاست که دلدار آنجاست...».

و سالیان می‏ گذشت. آفتاب، در سفر بود و مهتاب، در محراب، ایستاده بر نماز؛ که آوای شور و سُرور در محله «بنی‏ هاشم» پیچید و سفیر نینوا از راه رسید.

چون پیامبر از سفر بازگشت، قاصدک وحی، بر او نازل گردید و سرنوشت «زینب» را تا فرجام بر وی نمود. رسول اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ، نوزاد را در آغوش کشید: «فاطمه جان! نام او را زینب می‏گذارم».

آن‏گاه ـ دیگر بار ـ بر چهره زینب نگریست و آرام گریست! پیامبر دلش در هوای زینب خویش می‏ تپید؛ هرچند بیشتر به آینده می ‏اندیشید و زینتِ علی علیه‏ السلام را ـ با تمام اندوه و ماتمش ـ در آیینه زمان می‏ دید.

 

 

IMG4UP
[ دو شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:26 ] [ فیروز شیردل ] [ ]

بانو! تو نقطه اوج داستان‏های عشقی خدایی؛ نقش ‏آفرین هر اتفاق حماسی و پیش آمد عاطفی، حتی اگر سه بهار، بیشتر از خاطرت نگذشته باشد؛

نَفْسی که دستچین صفات عالی زمانه بود، گوهر درخشنده‏ ای که از قطره آفتاب و درّ صدف عصمت به دنیا آمده بود؛ دختری که زینت و افتخار پدر و مادر و جدش بود و مایه حسرت فرشتگان و خواهری که سرباز و پرستار و فرمانده و وزیر و جانشین برادرانش، بلکه همه کس آنها بود، و اسیری که به شیوه خودش می‏ جنگید و در هر حال، شکست برایش معنی نداشت.

دنیا، مدیون توست

بانو! دنیا، مدیونِ نَفَس نَفَس صدای توست.

دنیا، مدیون کلمه کلمه خطبه‏ های آتشینِ توست؛ مدیون حنجره حنجره فریادهایت.

دنیا، مدیون تمام غم‏هایِ بی‏انت هایی است که بر شانه‏ های خمیده‏ ات حمل کردی و سینه سینه داغی که فرو بردی.

دنیا، مدیون کوه کوه صبر بی‏ قرینه و بی‏ شباهت توست و مدیون منظره منظره چشمِ زیبا بین تو.

دنیا، مدیون رسالت توست؛ بانوی حمیّت و حماسه؛ زینب!

IMG4UP
[ دو شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:46 ] [ فیروز شیردل ] [ ]

 

حضرت زینب(س) آنچنان درسی به جهانیان داد که صبر را اسوه خویش و عاشورا را با همه وقایع بزرگش تحمل کرد زیرا او بزرگترین خواهر رنج دیده عاشورا است.

به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، حضرت زینب(س) از زمان تولد و پرورش که در دامان ولایت به دنیا آمده بود همواره عصاره همه رنج‌های خلقت را چشیده بود و در گواه این بیان می‌توان گفت حضرت زینب(س) چه از زمانی که مادرش صدیقه کبری، حضرت فاطمه در کمال مظلومیت به شهادت رسید و او مونس زخم‌های پدرش علی شد و چه از زمانی که برادرش امام حسین(ع) و خاندان پاک و مطهرش در جلوی چشمانش بر روی خاک‌های داغ کربلا تکه تکه شدند، این عطوفت و نمونه بارز صبر و استقامت در سیره‌اش موج می‌زد.

در روایات نقل شده است، آن زمان که حضرت زینب(س) در دامان ولایت به دنیا آمدند پیامبر عظیم‌الشان اسلام حضرت محمد(س) در سفر بودند و هنگامی که از سفر بازگشتند فرشته وحی جبرئیل امین بر پیامبر نازل شد و فرمود: ای محمد اسم این کودک را زینب (صبر) ناگذاری کن چرا که به راستی این خواسته خدای متعال است و به فرموده پیامبر اسم نخستین فرزند حضرت علی(ع) این‌گونه از طرف خدای یگانه برگزیده شد.

 

IMG4UP
ادامه مطلب
[ جمعه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 23:7 ] [ فیروز شیردل ] [ ]

 

از روزی که حضرت سیدالشهدا تصمیم گرفت بانوان و فرزندان خود را به کربلا ببرد بسیاری از صحابه و بزرگان می گفتند: حالا که خودت در این تصمیم خطیر تجدید نظر نمی کنی و از این مسافرت چشم پوشی نمی نمایی لااقل زنان و فرزندان را با خود نبر، چرا که یزید و اطرافیان وی به هیچ کس رحم نمی کنند. این افراد از سر دلسوزی و شفقت این مسائل را با حضرت در میان گذاشتند و فقط ظاهر قضایا را می دیدند و البته درست هم می گفتند. حتی پس از حادثه خون بار سال ۶۱ هجری، کثیری از مورخان، عالمان و عموم شیعیان گفته اند و نوشته اند: ای کاش امام بانوان را در آن گردباد هولناک نمی برد، ای کاش بانوان به ویژه حضرت زینب کبری و فرزندان خردسال به اسارت ظالمان و شب پرستان نمی رفتند.

اما امام حسین(ع) باطن قضایا را می دید که از چشم بسیاری، به ویژه زمان وقوع حادثه کربلا پوشیده بود. نهضت عاشورا دارای دو مقطع مهم است که بدون فهم این دو مقطع و ارتباط تنگاتنگ این دو، تفسیر انقلاب عاشورا ناقص و ابتر خواهد بود. مقطع اول از بعد از شهادت حضرت امام حسن(ع) تا ظهر عاشورای سال (۶۱) هجری را در بر می گیرد. در این مقطع امام حسین و یاران و اصحاب اندکش که در صلابت و استواری و وفاداری بی نظیر بودند، رسالت خود را از ابلاغ پیام تا شهادت به انجام رساندند. مقطع دوم انقلاب بعد از ظهر عاشورا شروع می گردد، در این مقطع بانوی بزرگ اسلام زینب کبری و امام سجاد(ع) رسالت عظیم و تاریخی ابلاغ پیام شهادت امام حسین(ع) و اصحاب وفادارش را در دشت خونین نینوا به عهده گرفتند.

 

IMG4UP
ادامه مطلب
[ جمعه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:53 ] [ فیروز شیردل ] [ ]

 

سالهای برداشت کشت بذر هجرت و جهاد در رسیده بود، ماه مور پیروزمند نیروی اسلام در پایگاه اصلی شرک و کفر در شکل «عده القضاء» لبار بهار فصل رویش سبز گلستان نبوی را خبر داده و نشان می‌داد.

مکه که تا آن زمان به عنوان عمده‌ترین کانون حکومت کفر و شرک در جزیره العرب تعریف می‌شد و همه اردوگاه‌های ورشکسته و فروپاشیده نفاق و الحاد چشم امید بدانجا بسته بودند. در پی دیپلماسی متحرک و فعال پیامبر(ص) و به دنبال مانور نظامی نیروهای اردوگاه اسلام، بی کمترین مقاومتی دو سوی مسلمانان آغوش گشوده و استقبال می‌کند و معادله قدرت را در سطح منطقه و تا حدودی نیز در سطح دنیای آن روز به نفع حرکت اسلام و نظام نبوی دگرگون می‌سازد و فصل سبز رویش اسلام در جان جهان آن روز را به نمایش می‌گذارد که:

«اذا جاء‌ نصرالله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا فسبح بحمد ربک ...»

بامداد این بهاران، گلستان نبوی در تماشای ریزش رنگین کمان زیبایی‌ها از آسمان آبی رنگ عشق علوی است که زمین خاکستری را لاله‌گون می‌سازد. آری در چنین بهارانی، نسیم برآمده از کرانه دریای معرفت، شمیم عطر دل انگیز محبت را پراکنده و دیوان عصمت را گشوده و صحیفه رسالت را ورق زده و آن رنگین کمان زیبایی را در گلبرگ هدایت به اهتزاز آورد و شرط داشت برداشت نبوی را ترسیم و به نمایش گذارد.

 

IMG4UP
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 23:22 ] [ فیروز شیردل ] [ ]


کلامش سنگ‌ها را نرم می‌کرد
دل افسردگان را گرم می‌کرد
زنی در پیش مردی خطبه می‌خواند

که مرد از مردیِ خود شرم می‌کرد

محمدرضا سهرابی‌نژاد


در صبر تو، روح استقامت دیدند
آثار بزرگی و کرامت دیدند
آن دم که به پا خاستی‌ای روح بزرگ
در قامت خطبه‌ات،‌قیامت دیدند
محمد على مجاهدى

  

 

به جای هر چه گل، خندید زینب
پس از خورشیدها تابید زینب
تمام کوه‌ها را دفن کردند
سپس از خاکشان رویید زینب

 

عباس سودایى 

IMG4UP
[ پنج شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:4 ] [ فیروز شیردل ] [ ]

 

کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ«

»درخت پاکی که ریشه آن در زمین و شاخه‏ هایش در آسمان است«

عشق، از نهان‏ خانه دل، پای بیرون می ‏نهد و از محاسبات و فرضیات خاکی و زمینی عقل، پاپس می کشد. از بامِ شدن‏ ها و ناشدن‏ ها اوج می‏ گیرد و فارغ‏ بال، در آسمان معنا سیر می‏ کند؛ آنک تویی که از عرش، بر فرش می‏ تابی.

عشق در این عروج روحانی، دیدگانی را مفتون قدرت سیر و صعودش می‏کند که تا حال، با اشاره انگشت به ماه، نوک انگشت را می‏دیدند؛ نه خود ماه را زینب! تو چکاوک آشیان گزیده عرشی، نام تو را رسول، از آسمان آورده است. نامت، محفوظ در لوح آسمان‏ هاست. منادی عرش، نام «زینب» را زمزمه می‏کند.

تو را با عقل و عشقم دوست دارم

ای فرشته لحظه‏ های تنهایی حسین علیه‏السلام ! می‏خواهم از تو بنگارم. تو را ندیده ‏ام؛ ولی انگار می‏بینم. صدایت را نشنیده‏ ام؛ انگار می‏شنوم!

من، صدای دلکش خطابه زینب را از جایی می‏شنوم که پای مفلوجِ معادلات تهی از قدرت عشق، کوتاه است و از پیمانه خلوت‏ نشینان بی‏ هنرِ لایعقل، در آنجا خبری نیست؛ چراکه آن عقلِ معادل ه‏ای، برای اثبات ادله خویش نیز در بند آزمون و خطاست و آن عشقِ تُهی لایعقل، مثال فردی کور است؛ گاه پس می‏رود و گاه پیش؛ نه می‏رسد، نه می‏رسانَد!

 

IMG4UP
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 6 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:4 ] [ فیروز شیردل ] [ ]

 

برای تو می‌نویسم، ای زینب! ای که فریاد با تو آغاز شد و بیداد با تو رسوا! ای آزاد اسیر! ای قامت سبز اعتراض! ای نهال بارور ایثار! ای جاری زلال متانت! ای آیه صراحت و عفت! ای آذرخش خشم! ای مظهر لطافت و رحمت! چگونه می‌توان تو را گفت، تو را نوشت. قلم در ابهامِ شناختت مانده است. انسان، در زیبایی کامل در تو متجلی است.

 

چه کسی را می‌توان یافت که در هنگام توهین، در های‌وهوی کشنده انبوه مردمان، در کوچه‌های تهمت و تحقیر، در خنده‌های شوم پلیدان، آرام و بی‌هراس این‌گونه پرصلابت و قاطع، رگبار تند سخن را بر قلب‌های سخت خفتگان، چون آتشی مذاب جاری کند.
کیست که در چنین هنگامه سراسر خون و رنج و درد و تنهایى،‌هنوز فریادی برای کشیدن و سخنی برای گفتن و توانی برای ایستادن داشته باشد.
خدایا چگونه باور کنم، چگونه می‌توانم شانه‌های ظریفی را در زیر کوهساران سنگین این همه فاجعه، ایستاده ببینم؟
زینب(س) آیه‌های توانایی انسان را نوشت و سرود قدرت ایمان را سرود و شعر بلند رسالت را نگاشت.[۱]
اشارات :: تیر ۱۳۸۸ - شماره
۱۲۲

دکتر محمدرضا سنگرى

 

IMG4UP
[ چهار شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 23:59 ] [ فیروز شیردل ] [ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

ای كه بیماری چرا نزد طبیبان میروی خرده نان سفره زینب كفایت میكند كربلا باشد سفارت خانه حق بر زمین این سفارتخانه را زینب صدارت میكند من چه غم دارم به انبار گنه روز جزا چون خدا از نوکر زینب حمایت می کند عشق زینب نیست جز بیماری فوق جنون هركه گوید یا حسین بر او سرایت میكند بیرق خون خواه شاه كربلا این مطلب است اهل عالم گوش باشید این سپاه زینب است
موضوعات وب
برچسب‌ ها
امکانات وب

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 122
بازدید کل : 19432
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1

دومین سوگواره اسوه صبر